سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلام علی آل یس
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88 شهریور 12 توسط بهار انتظار | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ادمه پست قبلی :

 

....

 

دستمون رو برید بالا و تکبیر گفتیم :  الله اکبر  ... دور اول

وقتی دستمون رو میبردیم بالا و تکبیر میدادیم با خدا دست می دادیم ، دست خدا رو تو دستم حس می کردم ،

راستی راستی صاحب خونه مهمونش رو پذیرفته بود ، بهش دست داده بود ...

ناز معشوق زیاد بود ... اجازه دست زدن بهش رو نداشتیم ، بر محرم یکی از چیزهایی که حرام هست این است که به کعبه دست بزند .

فعلا گفته بود باید دورم بگردید ... او شمع و من پروانه ... چه لذتی داره ...

 میدونی مثل این بود که عشقت رو ،‏ معشوقت رو بزارن پشت یه دیوار شیشه ای ،‏تو فقط ببینیش نتونی بهش دست بزنی ...

شروع کردم به خواندن دعای دور اول بعد از اون ادعیه ای که گفته بودن هنگام طواف و سعی ثواب دار می خوندم .

آهسته آهسته میرفتم ... ابتدای هر دور دعای آن دور را میخواندم و بعد ادعیه دیگه ، اگر هم از دور قبل دعایی باقیش مانده بود ادامه میدادم.

مناجات امیرالمومنین درمسجد کوفه ، دعای مجیر ، زیارت آل یس ، دعای عهد ، جامعه کبیره  اینها دعاهایی بود که در طواف اول و سعی و

طواف نساء خواندم .

به جز جامعه کبیره ، باقی را چند بار خواندم .

مجیر خواندن هنگام طواف از بهترین لحظات طوافم بود .

هر بار که دستم بالا میرفت برای آغاز دور جدید و تکبیر میگفتم ، ترس داشتم ، از اینکه الان دارم دست بیعت می دم با خالقم و بعد همه

اینها یادم بره و بزنم زیر قولم .

دیگه دلشوره نداشتم ، آرامش داشتم ، آرامشی که دوست نداشتم از دستش بدم .

دور آخر بود ، فقط دعا میکردم ، از خدا خواستم تمام کسانی که دوست دارن و التماس دعا گفتن رو خودش بطلبه تا این لحظات قشنگ

رو خودشون حس کنن . ازش خواستم که خودشون بیان و طواف کنن و لذتش رو ببرن .

نمیدونم تاحالا روبروی کعبه نماز خوندی یا نه ولی بهترین نماز نماز ،‏اولی هست که موقع دیدن کعبه میخونی ،‏ برای ما مصادف شد با نماز

طواف ،‏بعضی ها نماز یومیه میخونن ولی ما نماز طواف خوندیم ،‏اخه ساعت 6 صبح رفتیم برای اعمال .

به سمت پله ها به طرف صفا حرکت کردم ، بچه ها نشسته بودن برای استراحت که بریم برای سعی ...

چه زیبا بود سعی ... آنجا که مردان هروله می کردن و در نهایت عجز و ناتوانی بندگی خود را اثبات میکردن ، آنجا که در جا میزدن و غرورشان با این هروله و درجا زدن شکسته می شد .

یاد هاجر افتادم ، با طفلی شیرخوار ، در این بیابان خشک ،‏ به دنبال آب می دوید ...

چه صبر زیبایی داشته ...

بعضی ها خسته شده بودن ، نشسته بودن ، بعضی آهسته راه میرفتن .

آهسته قدم بر میداشتم و با دقت تمام دعا میخواندم ، مجیر حال عجیبی داشت ،‏آل یس و ندبه هم همینطور .

به مروه رسیدم ،‏هفت دور تمام شده بود ، باید تقصیر میکردیم .

تقصیر یعنی کوتاه کردن مو یا ناخن ،‏در این هنگام حاجی از احرام در می آید و اکثر چیزهایی که برایش حرام بوده برایش حلال می شود ،

فقط باید طواف نسا و نمازش را بخواند تا همسرش یا اگر مجرد است بخواهد بعدا ازدواج کنید زوجیت برایش حلال شود .

وقتی قیچی به موهام زدم ، یه تیکه کوچیکش رو کوتاه کردم که مرتب بودنش خراب نشه ، میدونی یاد چی افتادم ؟؟؟

یاد این افتادم که الان به خاطر خدا دارم تقصیر میکنم ، از موهام میگذرم و کوتاه میکنم و میندازمش دور ...

ولی همه سال های عمرم رو به خاطر شیطان ، نفسم رو انداختم دور ...

الان که دارم به اینها فکر میکنم ، خجالت میکشم از خدا ... بعضی از عهدهایی که باهاش بستم رو شکوندم ...

دوباره برگشتیم ،‏ برگشتیم گرد حرم عشق ...

وارد مسجدالحرام شدیم ... دوباره دست دادن با خدا ، عهد بستن و تکبیر گفتن ...

الله اکبر

خیلی قشنگ بود ،‏کنار حجر همه تکبیر میگفتن ،‏با هر زبونی و هر نژادی که بودن طنین زیبای الله اکبر دل رو می لرزوند .

یکی از استادامون گفته بود که از کعبه زمین تا کعبه عرش دائم فرشتگان طواف میکنن . فرشتگان دائم الطواف هستن .

آسمون رو نگاه کردم ، گفتم خدایا منم دارم طواف میکنما ... ازم بپذیر ...

دعا کردم ،‏ برای همتون دعا کردم ، برای همه بچه های نت ،‏ برای همه کسانی که میشناختم ...

هر جا که میرفتم توی این مدت در نت برای همشون دعا کردم ، خالصانه دعا کردم ،

رفتم نماز خوندم ، پشت مقام ابراهیم ، خیلی قشنگ بود ، نماز خوندن روبروی کعبه ... تاحالا این کارو کردی یا نه نمیدونم ...

ولی بهترین نماز ، همونه ، چون واقعا تو فکر خدا هستی فقط .

سلام نماز رو دادم . خیلی خوشحال بودم . آخه تازه متولد شده بودم .

سریع دویدم ، مثل دیوانه ها ، دیوانه وار دویدم ،‏ کعبه رو در آغوش کشیدم ، وای چه نرم و مخملی با عطر خوبی بود .

چه حالی داد ... جاتون خالی

اشکم ریخت

سینه ام رو چسبوندم به کعبه ،‏ انگار یه حسی وارد قلبم می شد ،‏ به اسمون نگاه کردم ،‏گفتم خدایا بین من و تو فاصله ای نیست ،‏

میدونم صدام میاد به عرش ،‏ میخوام توبه کنم ،

نمیخوام گناه کنم

اخه این دستها ، با تو دست داده ،‏به کعبه خورده ...

اخه این چشمها ، کعبه رو دیده ، دیگه نباید گناه کنه ...

این پاها ، گرد تو دویده دیگه گرد غریبه نمی ره ...

این زبون با تو حرف زده ، حرفی نداره برای دیگری بزنه ...

خدایا این بدن وقف تو شده ، هر کاری میخوای انجام بده ،‏ خدایا زندگیم رو به تو میسپارم ،‏هر چی صلاحت هست همون بشه ...

دلم نمیخواست بیام کنار ،‏ سجده کردم ،‏نزدیک ترین نقطه به کعبه ،‏طوری که سرم میخورد به کعبه ،‏

سجده باحالی بود ،‏ ان شالله زودتر زودتر نصیبت بشه ... آمین

اشک امان نمیداد حرف بزنم ،‏ باورم نمیشد ... من در آغوش خدا یا خدا در آغوش من ... کدامیک ؟؟؟

هر کدام بود زیبا بود ،‏ فرقی نداره ،‏مهم ارتباط بود ...

لبخند خدارو حس کردم ،‏ اصلا باورم شده بود که دیگه گناه ندارم ... مطمئن بودم که حاجت روا شدم ، مطمئن بودم که همه چی حله ...

الانم مطمئن هستم که خودش باهامه ...

خدایا این بدن وقف خودت شده ... کمکش کن ...

خدایا در آرزوی نشستن در حجر اسماعیل بسر می برم ...

اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام 

و زیارة قبر نبیک صلواتک علیه و اله و الائمة المعصومین علیهما السلام

الهی آمین




social code
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.